English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2322 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to license a book U اجازه چاپ کتابی را دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
authorize U اجازه دادن
authorizes U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
lets U اجازه دادن
let U اجازه دادن
to allow U اجازه دادن
lincense or cence U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
authorizing U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
take in <idiom> U اجازه دادن
go through <idiom> U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
to admit of U اجازه دادن
authorises U اجازه دادن
grants U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
allowance U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
licence U اجازه رفتن دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
let in U اجازه دخول دادن
let by U اجازه رد شدن دادن
let someone through U اجازه ورود دادن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
allows U اجازه دادن ستودن
allowing U اجازه دادن ستودن
allow U اجازه دادن ستودن
to let in U اجازه دخول دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
thole U گذاردن اجازه دادن
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
licences U اجازه رفتن دادن
licensing U اجازه رفتن دادن
licenses U اجازه رفتن دادن
entered U اجازه دخول دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
enter U اجازه دخول دادن
enters U اجازه دخول دادن
license U اجازه رفتن دادن
give oneself up to <idiom> U اجازه خوشی را به کسی دادن
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
lincense U اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to license a play U اجازه نمایش داستانی را دادن
to give a U اجازه حضوردادن گوش دادن
let out U اجازه بیرون امدن دادن
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
to let out U اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation U اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
finder U واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
bookman U کتابی
scribal U کتابی
by the book U کتابی
literay U کتابی
bookish U کتابی
literary U کتابی
the a of a book U خوانندگان کتابی
edition [ed.] [of a book] U چاپ [کتابی]
credenza U قفسه یا جا کتابی
carpenter stopper U خفت کتابی
Duch arch U قوس کتابی
book learning U علم کتابی
edition [ed.] [of a book] U ویرایش [کتابی]
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
delectus U کتابی که پارههای برگزیده
To bind a book. U کتابی را جلد کردن
flex x U خرج انفجار کتابی
when reading a book U در حال خواندن کتابی
purview of a book U انچه کتابی فرامیگیرد
needle book U سوزن دان کتابی
bookplayer U شطرنج باز کتابی
book move U حرکت کتابی شطرنج
to inset a sheet in a book U برگی را در کتابی گذاشتن
versions U کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
to wade through a book U بکندی وزحمت کتابی راخواندن
book draw U تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
the forthcoming book U کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
he presented abook to me U کتابی بمن پیشکشی کرد
version U کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
with out book U برون سند کتابی ازبر
he presented me with a book U کتابی بمن پیشکشی کرد
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
to put any one through a book U کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
pedantry or pedantism U پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
interpolator U کسیکه عبارات قلب در کتابی می افزاید
scissors and paste U تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
booklore U علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
rubricator U کسیکه عنوانهای کتابی رابخط قرمز مینویسد
sexto U کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
interleave U برگ سفید لای صفحات کتابی گذاشتن
interleaf U برگ سفید که لای برگهای کتابی بگذارند
to prefix a chapter to a book U فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
accession number U نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
what not U قفسه گنجه طاقچه دار کتاب دان جا کتابی
grangerism U ارایش کتابی باموادچاپی یاعکس هایی که ازکتابهای دیگرببرند
A to Z U کتابی حاوی اطلاعات مربوط به نقشه راههای یک شهر یا ناحیه مشخص
White Paper U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Papers U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
glossarist U کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
duodecimo U کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
twelvemo U کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
epitomist U شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
blue book U کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
approval U اجازه
warrent U اجازه
okay U اجازه
authority U اجازه
authorisations U اجازه
authorization U اجازه
leaving U اجازه
leave U اجازه
unauthorized U بی اجازه
licensing U اجازه
permit U اجازه
fiat U اجازه
licences U اجازه
permits U اجازه
licence U اجازه
licenses U اجازه
license U اجازه
by permission of U با اجازه
permission U اجازه
ratification U اجازه
permitting U اجازه
fiats U اجازه
liberties U اجازه
liberty U اجازه
ok U اجازه
licensure U اجازه
authorizations U اختیار اجازه
audience U اجازه حضور
power of authority U اجازه نامه
searcher warrant U اجازه بازرسی
searcher warrant U اجازه تفتیش
audiences U اجازه حضور
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
connivance U اجازه ضمنی
billets U اجازه نامه
inofficial U بدون اجازه
approach clearance U اجازه تقرب
tokens U اجازه ورود
forbid U اجازه ندادن
transit bill U اجازه عبور
search warrants U اجازه تفتیش
permissive U اجازه دهنده
search warrant U اجازه تفتیش
billet U اجازه نامه
approach clearance U اجازه فرود
billeted U اجازه نامه
billeting U اجازه نامه
forbids U اجازه ندادن
may i take it please U اجازه می فرمایید
warranting U اجازه قانونی
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
2May enquiries be made to your previous employers
2May enquiries be made to your previous employers
1Poked back
4express, overexpression
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com